محل تبلیغات شما

وبگاه شخصی سعید کافی انارکی - ساربان



بسمه تعالی

نامه سرگشاده

بسیار مهم

ریاست محترم قوه قضائیه حضرت آیت الله رئیسی دامت برکاته:

با سلام و احترام بدین وسیله اینجانب سعید کافی انارکی وکیل پایه یک دادگستری متقاضی ثبت نام در انتخابات ریاست جمهوری پیش در روی بعنوان یک کاندید حقیر؛ پس از مصوبۀ اخیر شورای نگهبان در خصوص تعیین شرایط متقاضیان ثبت نام در این انتخابات؛ از طریق تقدیم دادخواست به شماره رهگیری 1400220330364095 با استدلال و استناد به اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و سایر قوانین و مقررات عادی ضمن اعتراض به این قانونگذاری ناصواب در شورای محترم نگهبان از محاکم عمومی دادگستری تهران (مجتمع قضایی شهید بهشتی) مطابق با اصول 156 و 159 قانون اساسی با امعان نظر در مواد 310 تا 325 قانون آیین دادرسی در امور مدنی مصوب 1379 استدعا کردم تا به دلیل فوریت امر و آغاز مهلت پنج روزۀ ثبت نام ( از تاریخ فردا سه شنبه 21 اردیبهشت لغایت شنبه 25 /02/1400 ) تا رسیدگی به ماهیّت دعوی و قطعیّت دادنامه مربوطه؛ جهت یافتن فرصت ثبت نام در انتخابات ریاست جمهوری و استیفای از حق کاندیداتوری خویش در وهلۀ نخست نسبت به صدور دستور موقت از محکمه صالحه عنداوم اقدام گردد و از این طریق به شورای محترم نگهبان و وزارت محترم کشور امر گردد تا نسبت به ثبت نام از این حقیر مطابق تشریفات قانون لاحق انتخابات اقدام لازم بعمل آید و ثانیاً با در نظر داشتن جمیع مراتب فوق نسبت به اعلام بطلان مصوبه موضوع دعوی در شورای نگهبان رای مقتضی صادر گردد.

در این راستا مستحضر هستید که مطابق تبصره ماده 12 قانون تشکیلات و آیین دادرسی دیوان عدالت اداری مصوب 1392 اعتراض به مصوبات شورای نگهبان خارج از صلاحیت دیوان عدالت اداری است و لاجرم محاکم عمومی بعنوان مرجع و ملجا رسیدگی به تظلمات؛ صالح به ورود در دعاوی مربطه به شورای نگهبان بعنوان یک شخصیت حقوقی صاحب حق و تکلیف را دارا می باشند.

با عنایت به فوریت امراما در کمال تعجب و شگفتی؛ واحد محترم ارجاع در مجتمع قضایی شهید بهشتی تهران در یوم جاری با عدم پذیرش دادخواست بنده به بهانه ای غیر قانونی؛ نه تنها داخواست مرا به شماره فوق به شعبه حقوقی ارجاع ننموده بلکه با دخالت در حوزه قضا، مدعی عدم صلاحیت دادگاه عمومی شده است و با آنکه به تبصره ماده دوازده قانون تشکیلات دیوان در دادخواست خود صراحتاً استناد کرده بودم؛ باز با این حال؛ مدعی صالح بودن دیوان عدالت اداری در مورد دادخواست من گردیده است و بدون  باز گرداندن کامل دادخواست در پلتفرم دفاتر خدمات قضایی؛ امکان هرگونه ارسال مجدد و اعلام این اشتباه را نیز از من سلب نموده است.

در این راستا مستنداً به مواد 26 و 27 قانون آیین دادرسی در امور مدنی اولاً تشخیص صلاحیت یا عدم صلاحیّت هر دادگاه نسبت به دعوایی که به آن رجوع شده است با همان دادگاه است و مقام قضایی پس از مفتوح شدن پرونده و بررسی دادخواست به مبحث صلاحیت می پردازد و دوماً درصورتی که دادگاه رسیدگی‌کننده خود را صالح به رسیدگی نداند با صدور ((قرار عدم صلاحیت))، پرونده را به‌ دادگاه صلاحیتدار ارسال‌می‌نماید. بنابراین دخالت غیر قانونی کارمندان غیر قضایی در دستگاه تحت امر جنابعالی به هیچ وجه وجاهت شرعی و قانونی ندارد و موجب تضییع حقوق شرعی و قانونی بنده (حق الناس) در این دادخواهی گردیده است.

این تخلف فاحش توسط خانم ((راضیه بیده به شماره پرسنلی 16131)) در ساعت 11:08 امروز بیستم اردیبهشت ماه 1400 به شرح فوق به دفتر خدمات قضایی ارسال کننده دادخواست من؛ اعلام گردیده و به دلیل عدم عودت کامل دادخواست مطابق پلتفرم سامانه الکترونیک قوه قضائیه؛ همچنان که معروض گردید امکان ارسال مجدد آن به مرجع قضایی مربوطه و اعلام عدم صلاحیت دیوان عدالت اداری در آن وجود ندارد و از فردا که ثبت نام داوطلبان در وزارت کشور آغاز می گردد؛ امکان تمتع از حق قانونی کاندیداتوری برای بنده وجود نخواهد داشت.

علیهذا از آنجا که اینجانب در شرایط حاضر وجود حقیر خویش را در ((جایگاه رقیب جنابعالی)) در انتخابات جاری به شمار می آورم؛ بدین وسیله از شما انتظار دارم تا نسبت به رفع فوری و بلادرنگ این مانع غیر قانونیِ ظاهر در مسیر دادخواهی بنده؛ دستورات مقتضی را صادر بفرمایید.

اینجانب در مورخه 19/02/1400 رونوشت دادخواست خویش را جهت استحضار به دفتر مقام معظم رهبری ارسال نمودم و بی شک این تخلف آشکار؛ مغایر با منویات مقام معظم رهبری در خصوص جذب حداکثری و دفع حد اقلی می باشد. کوربختانه نظر به عدم وجود مجرای ارتباط فوری و مستقیم با جنابعالی ناچار به ارسال این نامه به صورت سرگشاده به امید وصول و توجه هستم.

ضمناً جهت استحضار متن دادخواست مربوطه به پیوست تقدیم می گردد.

و من الله التوفیق

الاحقر اقل العباد، تراب الاقدام المساکین، اضعف خلق الله تعالی، الفقیر محتاج الرحمت رب العالمین؛ سعید کافی انارکی احسن الله احواله

 

 

رونوشت:

1-دفتر مقام معظم رهبری

2-دفتر ریاست محترم جمهوری

3-حوزه محترم ریاست قوه قضائیه

4- ریاست محترم دیوان عالی کشور

5-وزارت کشور

6-رومه شریف اطلاعات

 

 

متن دادخواست و تقاضای دستور موقت:

 

 

 

بسمه تعالی

دادخواست بدوی

 

 ریاست محترم محاکم عمومی حقوقی تهران:

*

خواندگان:

1--شورای محترم نگهبان: آدرس: تهران، خیابان امام خمینی، روبروی دانشکده افسری امام علی، خیابان فلسطین جنوبی، شورای نگهبان.

2-وزارت محترم کشور به وزارت جناب آقای رحمانی فضلی-تهران- خیابان شهید حسین فاطمی- نرسیده به میدان جهاد- وزارت کشور

*

خواسته:

1- اعلام بطلان مصوبه مصوب اردیبهشت ماه 1400 شورای نگهبان در خصوص شرایط ثبت نام در انتخابات ریاست جمهوری

2-صدوردستور موقت جهت ثبت نام از خواهان تا اخذ تصمیم نهایی قطعی در محکمه نسبت به خواسته

*

 

با سلام و احترام اینجانب حقیر کمترین سعید کافی انارکی 38 ساله به شماره ملی 4591337634 وکیل پایه یک دادگستری و مدرس دانشگاه با سابقه قریب نُه سال وکالت و سایر سوابق علمی و پژوهشی آکادمیک به شرح مضبوط در وبگاه شخصی من به نشانی

www.Saeidka.ir

 با عنایت به آنکه مطابق با اصل یکصد و پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و سایر قوانین جاریه عادی انتخابات؛ بعنوان یک حق اساسی؛ قصد ثبت نام در انتخابات ریاست جمهوری پیش در روی بعنوان کاندید این جایگاه را دارم؛ اما در کمال تعجب چند روز قبل از آغاز موعد ثبت نام از طریق خبرگزاری ها مطلع گردیدم که شورای محترم نگهبان در مورخۀ هشتم اردیبهشت ماه سنۀ جاری مصوبه ای را در خصوص شرایط و کیفیّات انسانی افراد متقاضی ثبت نام در انتخابات آتی را تصویب نموده و در این مصوبه بیان شده است که مصوبه سال 1396 این شورا در خصوص شفاف‌سازی «تعریف و اعلام معیارها و شرایط لازم برای تشخیص رجل ی، مذهبی و مدیر و مدبر بودن نامزدهای ریاست جمهوری» اصلاح گردیده.

در همین راستا برای روشن‌تر شدن ملاک‌های مذکور، از نظر شورای نگهبان داوطلبان ریاست جمهوری باید هنگام ثبت‌نام، حداقلی از مدرک تحصیلی، حداقلی از سنوات و سوابق مدیریتی و حداقل و حداکثری از سن  را داشته باشند تا وضعیت ثبت‌نام داوطلبان نیز از این رهگذر به زعم این شورا، ساماندهی گردد.

حسب گزارش منابع رسمی کشور گویا این مصوبه که از شماره و نام دقیق آن اطلاعی در دست نیست به وزارت کشور ابلاغ شده است.

بر پایۀ این مصوبه، از این پس داوطلبان انتخابات ریاست جمهوری برای ثبت‌نام باید در بازه سنی 40 تا 75 سال باشند، حداقل دارای مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد یا معادل‌ آن بوده و سابقه تصدی حداقل 4 ساله در سمت‌های مدیریتی کشور را داشته باشند.

همچنین وزرا، استانداران، شهرداران شهرهای بالای دو میلیون نفر جمعیت، فرماندهان عالی نیروهای مسلح با جایگاه سرلشگری و بالاتر می‌توانند کاندیدا شوند.

با این مقدمّه بنا به مراتب ذیل نه تنها این مصوبه را خلاف  رویۀ قانونی و عرفی شورای محترم نگهبان می دانم؛ بلکه بدون هیچ تردیدی این مصوبۀ غریب با عنایت به ایجاد تبعیض در بین طبقات و اقشار محترم جامعه و تعرض به قاعدۀ شرعی و اسلامی ((اصالت تقوا)) در پیشگاه اجتماعی؛ موجبات ایجاد تظلم و خدشه به حقوق اساسی افراد ملت و نقض قانون اساسی را فراهم آورده و بی شک خلاف  شرع انور اسلام و منویات مقام معظم رهبری نیز به نظر می آید.

زیرا در شریعتی که پیامبر آن (ص) در تصریحات  و تاییدات قرآن مجید (آیه 158 سوره مبارکه اعراف و غیره) و روایات و احادیث معتبر؛ فردی ((امّی)) است چگونه می توان مشتی مدارک کاغذین دانشگاهی و مناصب ناماندگار مادی را ملاک طبقه بندی اشخاص در صالح بودن یا ناصالح بودن به مقام ریاست یک جمهور دانست؟.

 در خصوص معیار حداقل سن چهل سال برای یافتن امکان ثبت نام، باید پرسید که آیا ملاک تقوای آدمیان و صلاحیت ها و استعدادهای فردی و ی و اجتماعی ایشان به سن ایشان ارتباط دارد و آیا موارد تأیید صلاحیت شده ای که در سنوات و انتخابات های قبلی سنی بیش از پنجاه سال داشته اند؛ در نهایت در آزمون تدبیر و تقوا سربلند بیرون آمده اند یا خیر؟.

آیا جمیع شهیدان بزرگی که سن شریف ایشان در زمان شهادت کمتر از چهل سال بوده است؛ مطابق این مصوبه فاقد تدبیر و تقوا و مردانگی ی و اجتماعی به شمار می آیند؟.

در عین حال نباید از نظر دور داشت که چنین مصوباتی نه تنها فاقد وجاهت و توجیه قانونی است بلکه سبب بی اعتبار شدن نهاد مقننه در ساختار نظام ی کشور می گردد. زیرا صلاحیت قانونگذاری به وجه انحصاری مطلقاً با مجلس شورای اسلامی است و شورای نگهبان نمی تواند به بهانه اطاله در فرایند تصویب نهایی قانون جدید انتخابات؛  رأسا با چنین مصوباتی خود را فراتر از یک پارلمان قانونی که مظهر خرد جمعی و اراده عمومی یک جامعه انسانی است فرض نماید و خارج از اختیارات و وظایف مندرج در قانون اساسی، مبادرت به دخالت در وظایف ایجابی انحصاری سایر قوا و امور تخصصی سایر نهادهای ی و حقوقی نماید.

 پوشیده نیست که استمرار این روند در رویه ی کشور، جمهوریت نظام را در نهایت دچار تشویش و تشتت در وجود ارکان موازی کرده و هر روز نهادهای جدید و خارج از قانونی مانند ((سران قوا)) و غیره را صالح به قانونگذاری و در حالت ضد یا نقیض نهاد صالح قانونی نشان خواهد داد.

 از مطمح نظر مبارک آن عالیجناب پوشیده نخواهد بود که در هیچیک از نظامات حقوقی تثبیت شده و مبتنی بر یک جمهوریّت علمی نمی توان شاهد ظهور چنین دخالت های موازی ارکان مستقل از هم در صلاحیت های یکدیگر بود و اصل قانونی بودن اعمال، آثار   و نتایج نهادهای حکومتی و ضرورت حاکمیت قانون؛ اقتضا در عدم پذیرش چنین رویکردی در کلیت یک دستگاه حاکمه مردم سالار  دارد.

در غیر این صورت خطرات بالفعل و بالقوۀ بسیاری که منشا بروز خسارات جبران ناپذیر خواهند بود و شرح جامع یکایک آنها از حوصله این دادخواست خارج است برای کشور و منافع ملی به همراه خواهند داشت.

از منظر حقوقی با امعان نظر در اصول 91 و 112 قانون اساسی نخست پوشیده نخواهد ماند که تأسیس نهادی بعنوان مجمع تشخیص مصلحت نظام؛ دلالت بر عدم اختیارات تامه، مطلق و اعتراض ناپذیر شورای محترم نگهبان در تفسیر قانون اساسی دارد. زیرا اگر اختیارات شورا در جهت ایجاد مصوباتی همطراز با قانون یا بعبارت دیگر  ((شبه قانون)) در قانون اساسی مورد تایید بود دیگر حاجتی به رسمیّت شناخته شدن امکان مخالفت مجلس با اراده شورای نگهبان و وجود مجمع تشخیص مصلحت بعنوان یک حَکَم قانونی در بین این دو نهاد در قانون اساسی وجود نداشت و نظر شورای نگهبان در تفسیر و تأیید و یا تکذیب قوانین برآمده از اراده قوه مقننه؛ فصل الخطابی بی چون و چرا به شمار می آمد.

در عین حال مصوبه اخیر شورای نگهبان را نیز هیچگاه نمی توان منطبق با اصل 98 قانون اساسی دانست زیرا بدیهی است که در تصویب آن آیین نامه داخلی شورای نگهبان در خصوص آیین تفسیر قانون اساسی نیز رعایت نشده و اصل بنیادین حاکمیت قانون در تصویب آن مغفول مانده است. بعنوان مثال؛ اصلاً معلوم نیست که مقام استفسار کننده برای تفسیر  احتمالی (بر فرض آنکه مصوبه اخیر ارائه تفسیری از اصل 115 قانون اساسی باشد) کیست و آیا حد نصاب مندرج در ماده 15 آیین نامه داخلی شورای نگهبان در تصویب آن رعایت شده است یا خیر و از همه مهمتر آنکه چرا مطابق با ماده 20 آیین نامه داخلی شورای نگهبان این تفسیر به رومه رسمی کشور ارسال نشده و هنوز در رومه مذکور این مصوبه درج نگردیده است؟.

همچنین با عنایت به مواد یک تا سه قانون مدنی و فلسفه علمی و قانونی حاکم بر مکانیسم ضرورت اجرای  تشریفات و مواعد قانونی در انتشار و رسمیت یافتن  متعاقب قوانین جدید که با هدف تبیین روشن حقوق و تکالیف شهروندان یک جامعه نسبت به کلیت اجتماع به انجام می رسد. باید پرسید  چگونه می توان مصوبه شبه قانونی اخیر شورای محترم نگهبان را حتی از نتایج همه پرسی یا قوانین عادی برتر و مستثنی از قاعدۀ انتشار در رومه رسمی و ضرورت انقضای زمان نشر پس از طبع آن دانست؟.

بنابراین بنا به مراتب فوق هرگز نمی توان بر مصوبۀ اخیر شورای نگهبان نام تفسیر بر قانون اساسی نهاد و آنرا با استناد به اصل 198 قانون اساسی توجیه کرد.

علیهذا با عنایت به جمیع عرایض مطروحه با استناد به اصول 156 و159 قانون اساسی با عنایت به آنکه دستگاه قضایی مرجع عام رسیدگی به تظلمات به شمار می آید؛ از آنجا که مطابق با تبصره ماده 12 قانون تشکیلات دیوان عدالت اداری۲۵/۳/۱۳۹۲ رسيدگي به مصوبات و تصميمات شوراي نگهبان، مجمع تشخيص مصلحت نظام، مجلس خبرگان و شوراي عالي امنيت ملي از شمول صلاحیت هیأت عمومی دیوان عدالت اداری خارج شده است و در خلأ قانون، مرجع اختصاصی دیگری نیز در جهت رسیدگی به تظلمات ناشی از تصمیمات و مصوبات نهادهای فوق پیش بینی نشده است.

 بنابراین مطابق قاعده کلی؛ محاکم عمومی دادگستری به نمایندگی از قوه مستقل قضاییه صالح به رسیدگی و ورود به ماهیت دعاوی نظیر دعوی بنده به طرفیت شورای محترم نگهبان هستند.

 بر این پایه مستنداً به مواد 310 تا 325 قانون آیین دادرسی در امور مدنی مصوب 1379 از آنجا که به دلیل فوریت امر و نزدیک بودن به زمان ثبت نام و موعد محدود پنج روزه برای آن ( از تاریخ سه شنبه 21 اردیبهشت لغایت شنبه 25 /02/1400 ) تا رسیدگی به ماهیّت دعوی و قطعیّت دادنامه مربوطه؛ این حقیر فرصت ثبت نام در انتخابات ریاست جمهوری و تمتع و استیفای از حق کاندیداتوری را از دست می دهم تمنا دارم تا در وهلۀ نخست با صدور دستور موقت از شورای محترم نگهبان و وزارت محترم کشور خواسته شود تا نسبت به ثبت نام از این حقیر مطابق تشریفات قانون لاحق انتخابات اقدام بعمل آید و ثانیاً با در نظر داشتن جمیع مراتب فوق نسبت به اعلام بطلان مصوبه موضوع دعوی اینجانب به طرفیت شورای نگهبان رای مقتضی صادر گردد.

و من الله التوفیق

الاحقر، اقل العباد، تراب الاقدام المساکین، اضعف خلق الله تعالی، الفقیر؛ سعید کافی انارکی احسن الله احواله

 

***


وبگاه شخصی سعید کافی انارکی - ساربان

 

رومه اطلاعات

چاپ شده در دو بخش از صفحه وادی ادبیات رومه اطلاعات در تواریخ پنج شنبه 23 امرداد و پنج شنبه 30 امرداد 1399

 لینک بخش اول در وبگاه رومه

 لینک بخش دوم در وبگاه رومه

????

در وبگاه دائرة‌المعارف

 دانلود فایل متن کامل مقاله در فرمت پی دی اف

نسخه بودلیان

اسامی شاعرانی چون؛ خواجوی کرمانی، عماد فقیه، سلمان ساوجی، شاه شجاع مظفری، جهان ملک خاتون، ناصر بخارایی، کمال خجندی، عبید زاکانی، ابن یمین فریومدی، سعید هروی، مغربی تبریزی، حیدر شیرازی، سید جلال عضد و بسیاری دیگر از این نامها را می توان بعنوان کواکب سپهر شعر ایران در قرن هشتم هجری در تاریخ فرهنگ و ادب ایران مشاهده کرد. اما عجب آنجاست که شعر حافظ در این آسمان ؛همه بیت الغزل و معرفت است و قرنها است که آفتاب روز افزون اشعار جهانگیرش رونق از چشمه آفتاب می برد و قاطبۀ ستارگان مقدّم و مؤخّر او را از جلوه و پیدایی باز می دارد.

حافظ را است:

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود

سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

 

جهان ملک در قفای حافظ راست:

تا مدار فلک و دور زمان خواهد بود
دل من طالب وصل تو به جان خواهد بود

تو قدم رنجه کن ای جان جهان بر سر من

که نثار قدمت جان جهان خواهد بود

 

جلال طبیب را خطاب به جهان ملک است:

خُنُک آنرا که چو تو جان جهانی باشد

با لب لعل تواش عیش نهانی باشد

***

بحث در خصوص چرایی برتری و شهرت بیشتر شعر حافظ در میان انبوه شاعران پارسی گوی؛ خود نیاز به انجام تحقیقی جامع در ابعاد مختلف ادبی، فلسفی، تاریخی، فرهنگی، ی و اعتقادی حاکم بر زندگانی و احوال خواجۀ شیراز دارد. در اینجا تنها به ایجاز باید گفت که مهمترین عوامل مؤثر در برتری حافظ را می توان در وهله نخست بستر مساعد اجتماعی و فرهنگی عصر او و همزمانی و قرابت مکانی وی با بزرگان و نامداران ادب و تأثیر و تأثرات متقابل بین او و ایشان دانست که در نهایت؛ هوش و ذکاوت والا و حکمت و آزادگی نهفته در جان بیدار این بزرگترین شاعر پارسی گوی تاریخ ایران است که او را در قرون متمادی دور گذشته تا به امروز؛ پیشتاز فرهنگ و ادبیّات فارسی و یکی از نامداران بزرگ ادبیّات جهان کرده است.

کوربختانه اطلاعات و اخبار مربوط به احوال او که در گذار از کوران حوادث دهر در عصر معاصر به دست ما رسیده آنقدر اندک و گاهاً آمیخته با تناقضات است که امروزه پس از حدود گذشت صد سال از آغاز تحقیقات و پژوهشهای جدید به اسلوب های علمی و آکادمیک در باب حافظ و تقریر صدها عنوان کتاب و مقاله و رساله در آثار و اشعار او؛ هنوز نیز می توان ضرص قاطع مدعی بود که همچنان لازم است تا پژوهشگران و حافظ شناسان؛ باز هم تحقیقات جامع و کاملتری در خصوص این شاعر بلند آوازه را در دستور کار خویش گذارده و با امعان نظر در ابعاد مختلف تاریخی و اجتماعی در رابطه با زندگانی شمس الدین محمد حافظ شیرازی؛ اشعار و احوال او را مورد تتبّع و کنکاش بیشتر قرار دهند.

امروز می دانیم که دیوان شعر او در روزگار حیات مبارکش به واسطۀ خطرات ناشی از تعصبات قشریون و عوام الناس توسط خودش گردآوری نشد و برای انتشار عمومی در اختیار کاتبان قرار نگرفت. در کتاب تاریخ ادبیات ایران نوشته مستشرق و ایراندوست شهیر انگلیسی پرفسور ادوارد بران (Edward Browne) آمده است که در زمان رحلت این شاعر آسمانی مانند حکیم ابوالقاسم فردوسی؛ برخی تخطئه کنندگان وی با وارد آوردن این اتهام بی اساس که او شاعری می خواره و مدیحه گوی میخانه بوده است مانع از آن  شدند که پیکر پاک شمس الدین محمّد حافظ را در مصلی شیراز دفن کنند.

حافظ را است:

گفتم ای جان جهان در برِ گل عیبی نیست

که شود فصل بهار از می ناب آلوده

آشنایان ره عشق در این بحر عمیق

غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده

 سرانجام پس از بحث و جدال بین دوستان دانشمند و دشمنان بی دانش او با خواندن بیتی ازدفتر او آنجا که گفته است ((قدم دریغ مدار از جنازه حافظ/که گرچه غرق گناه است می رود به بهشت)) دوستدارانش موفق به تشییع و دفن او در خاک مصلی می شوند. صرف نظر از صحت یا عدم اصالت این روایت در زمان فوت حافظ؛ پوشیده نیست که در طول قرون همواره افکار و نگاه بدبینانه ای از جانب متعصبان نا آگاه به حکمت مستور درکلام این شاعر وجود داشته که بر فرض عدم اصالت حکایت ادوارد بران نیز موجب جعل این داستان شده است. جامع یا همان گرد آورنده اشعار حافظ که به ((محمد گل اندام)) مشهور است و پس از رحلت حافظ با مشارکت دوستداران شاعر در شیراز مبادرت به ترتیب و تشکیل دیوان اشعار وی کرده است در دیباچه مشهور خود در آغاز کتاب گفته است که در اثنی مذاکرات متعددی که با حافظ داشته از او خواسته است که اشعار چون دُر و جواهرش را در یک مجموعه گرد آورد و در سلسلۀ اوراق به مردم عرضه دارد؛ ولی حافظ  این درخواست را علیرغم اصرار او نمی پذیرد و در نهایت به گفتۀ گردآورنده مذکور؛ ((آن جناب؛ حوالت رفع ترفیع این بنا بر ناراستی روزگار کردی و غَدر اهل عصر را عُذر آوردی)).

حافظ فرماید:

صُراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد

به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است

در آستین مُرقّع پیاله پنهان کن

که همچو چشم صُراحی زمانه خون‌ریز است

پس از این مقدّمه در راستای آگاهی بیشتر به احوال و مراودات ادبی حافظ و سایر ادیبان مشهور و مغفول در اقلیم فارس و کشف برخی از سرچشمه های سرایش ابیات و اشعار وی به شیراز می رویم و از لابلای اوراق کهن و نسخ مهجور ماندۀ خطی؛ شاعری نسبتاً گمنام و معاصر با حافظ به نام ((جلال الدین احمد بن یوسف بن الیاس طبیب شیرازی)) را که حکیم دربار شاه شجاع مظفری است و در تعامل با شاعران و ادیبان ساکن در این دیار؛ اشعار آبدارش پهلو به آثار بزرگان می زند را می شناسیم و از روابط ادبی و تأثیر و تأثر متقابل بین او و خواجه حافظ سخن خواهیم گفت.

حافظ راست

ای که طبیب خسته‌ای روی زبان من ببین

کاین دم و دود سینه‌ام بار دل است بر زبان

حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم

ترک طبیب کن بیا نسخه شربتم بخوان

در تذکرۀ شعرای ((طبقات شاه جهانی)) نوشته محمد صادق همدانی کشمیری در سنه 1046 هجری که متأسفانه هنوز در کشور ما به زینت طبع آراسته نیامده و تصویر نسخۀ خطی آن در مرکز میکروفیلم رایزنی فرهنگی ایران در دهلی نو وجود دارد؛ نویسنده با عاریت از مطالب دیگر تذکره ها در باب جلال طبیب می گوید که ((وی از معاصران حضرت صاحبقران امیر تیمور گورکان است. او مرد اهل بود و به دور شاه شجاع در شیراز به حکمت و طبابت اشتغال داشت و با وجود حکیمی و طبیبی؛ شعر نیکوگفتی و علم شعر نیکو می دانست. داستان گل و نوروز که شهرتی عظیم دارد و در میان جوانان متداول است؛ او نظم کرده و در شهور سنۀ ثلث سبعین و سبعمائه (773 قمری) در اوایل سلطنت حضرت صاحبقران از عالم انتقال نمود)). تمایزبرجستۀ این تذکره  با سایر روایات آن است که در سایر منابع دیگری که به رؤیت نگارنده رسیده است سال وفات جلال طبیب را ذکر نکرده اند و بر فرض صحّتِ سال 773 هجری قمری که احتمال درستی آن با توجه به شواهد و قراین و امارات موجود بسیار زیاد است؛ او بین هجده تا نوزده سال قبل از خواجه حافظ ودیعت حیات را به موکلان قضا و قدر می سپارد و رخت وجود را از دهلیز تنگ اجل بیرون می کند.  بنا بر نقل تذکرۀ دولتشاه سمرقندی؛ جلال؛ منظومه ای روان و صاف به نام ((گل و نوروز)) را در  نوروز سال 734 به پایان آورده و آن را به امیر غیاث الدین کیخسرو اینجو پادشاه وقت شیراز ارمغان داشته است. این مثنوی عاشقانه دارای آنچنان شهرتی در زمان خود می شود که کاتبان با سرعت بسیار از روی آن می نوشته اند و آنرا به جوانان عرضه می داشتند. از منظومۀ گل و نوروز جلال نسخه ای نفیس برای کتابخانه سلطان اویس جلایری در سنۀ 763 تهیه شده که امروز تنها اوراق اول و آخر از این کتاب که داری ترقیمه است در گالری حراج کریستیز لندن (Christie’s Auction) موجود می باشد. بر این اساس هرچند از سال تولّد جلال خبری در دست نداریم اما با امعان نظر در کلیّات مطالبی که از احوال او می دانیم و سایر نشانه های موجود از قبیل اوراق نسخه فوق الذکر در بریتانیا؛ به ضرس قاطع می توان بیان کرد که عمر او؛ دو تا سه دهه بیش از سنّ خواجه حافظ بوده است.

منظومه گل و نوروز این پزشک ادیب در سال 1378 خورشیدی (2001 مسیحی) به همت کتابدار ایرانی کتابخانۀ دانشگاه آپسالای سوئد استاد علی محدث به زینت طبع آراسته شده است و نسخه دیجیتال آن در اینترنت قابل مشاهده می باشد. باید توجه داشت که دیگر شاعر شهیر قرن هشتم هجری؛ خواجوی کرمانی با درک استقبال جامعه از کتاب جلال؛ با تقلیدی عجیب مبادرت به سرودن مثنوی مشابهی با عنوان ((نوروز و گل)) یا در برخی نسخ ((گل و نوروز)) می نماید و در سنۀ 742 قمری آن را به پایان می آورد. هر دو شاعر در کتب خویش به سال اتمام کار خویش اشارت کرده اند لذا در تقدّم اثر جلال بر خواجو جای هیچ تردیدی نیست. با این حال در کمال تعجب امروزه مثنوی خواجو بسیار شناخته شده تر از کار مقدّم و پربارتر جلال طبیب است و هوشمندی خواجو با این تقلید در بسیاری از منابع خطی و چاپی کهن و همچنین کتب جدید؛ نام منظومۀ گل و نوروز را به نام وی مشهور کرده است.

هرچند نسخ خطی در بر دارنده منظومۀ  گل و نوروز جلال طبیب در کتابخانه های داخلی و خارجی در دسترس است اما کوربختانه دسترسی به یگانه دیوان اشعار و غزلیّاتی که به او نسبت داده شده و گویا در کشور مصر نگاهداری می شود بر این حقیر میسر نگردید و تنها برگی چند از غزلیّات نیکو و بسیار مهم او در جُنگ های شعر یا کتب سفینۀ اشعار به رؤیت و کشف اینجانب رسیده است. 

اما پیش از این باید توجه داشت که قرن هشتم هجری دارای مشاهیر علمی و ادبی بیشماری است که در میان آنها به جز جلال طبیب، چند جلال دیگر نیز می زیسته اند که در میان آنها سید جلال عضد یزدی و دیگری شاه جلال خوافی با تخلص ((جلال)) شعر گفته اند و در کمال تأسف برخی از کاتبان بی دقت و عجول یا ارباب تذکره، اشعار و ایجادات این سه جلال را در نسخ تحت کتابت خویش به یکدیگر در آمیخته اند و این سهل انگاری باعث شده که ابیات و اشعار هر یک از این سه به همراه احوال و اقوال ایشان در منابع متأخر به یکدیگر آمیخته شود و محققان و ادیبان را از گذشته تا به امروز دچار خطا در باب تشخیص و تمیز آنها بنماید. بعنوان مثال در تذکره عرفات العاشقین و عرصات العارفین نوشته بلیانی اصفهانی قصیده ای از جلال خوافی به مطلع ((چو زد شهنشه انجم بر آسمان خیمه/زمانه سایه حق دید زیر آن خیمه )) که در مدح شاه محمود اینجو سروده شده است را به اشتباه به جلال طبیب نسبت داده اند.

در عین حال توجه به این نکته ضروری است که در برخی از منابع (تاریخ ادبیات ایران ذبیح الله صفا مجلد سوم ص 1032)؛ آمده است که جلال طبیب، اصالتی خوافی داشته و پدران او از خواندانی اهل علم و ادب در قرن هفتم از شهر خواف خراسان به شیراز هجرت کرده اند. بر این مبنا نام کامل او را جلال الدین احمد بن یوسف بن الیاس خوافی ذکر کرده اند. همین اصالت خوافی احتمالی جلال موجب شده است که برخی اشعار او و آثار شاعران هم نام معاصر دیگر وی درهم آمیزد و گاهی در برخی منابع این شبهه پیش آید که شاید حتی شاه جلال خوافی و جلال طبیب یک نفر بوده اند. در حالی که فارغ از آنچه را که تذکره نویسان قدیم و محققان معاصر از تمایز این دو نام گفته اند؛ منابع خطی معتبری که نزدیک به حیات ایشان کتابت شده است مانند نسخه 10399 آستان قدس و نسخه مجموعه اشعار شعرا نوشتۀ سنه 827 در دانشگاه کمبریج به شماره MS.V.65.7 که میکروفیلم آن در کلاسۀ 843 در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران محفوظ است وجود دارند که نام های جلال طبیب، جلال عضد و جلال خوافی را به همراه منتخبی از اشعار ایشان در شمسۀ خود فهرست کرده اند. لذا آنچه را که این نسخ از اشعار ایشان ضبط کرده اند دارای اصالتی علمی و غیر قابل تردید در انتساب به شاعران مذکور است.

هرچند موضوع این مقالت؛ بررسی اصالت و نقد منابع موجود از دیوان جلال طبیب نیست نگارنده این سطور پس از یافتن نسخ خطی کهن و معتبری که هر یک در بردارنده اشعار هر سه جلال بود با تشخیص قطعی برخی از غزلیّات این حکیم دربار شاه شجاع که گاه جلال و گاهی طبیب تخلص کرده است به ارتباط عمیق بین بعضی از این غزلیات با اشعار خواجه حافظ  و مراودات ادبی انکار ناپذیر فی مابین این دو شاعر معاصر شیرازی پی برد و از جهت اهمیّت این اشعار و عدم معرفی آنها در کتب موجود، انتشار و ارائۀ آنها را برای حافظ پژوهان و علاقمندان به یافتن سرچشمه های تاریخی، فرهنگی و ادبی غزلیّات حافظ ضروری به شمار آورد.

بر این پایه؛ منابع اصلی مورد بهره در این نوشتار؛ یکی نسخه خطی مجموعۀ اشعار سنۀ 833 هجری قمری مضبوط در کتابخانه آستان قدس رضوی مشهد به شمارۀ عمومی 10399 و نسخه مجموعۀ اشعار شماره M.S Elliott 121 در کتابخانه بودلیان آکسفورد و چند نسخه فرعی معتبر دیگر می باشد.

با توجّه به قطعیّت تعلّق اشعار منعکس در این منابع به جلال طبیب؛ آندسته از غزلیات و ابیاتی که قابل مرتبط نمودن با غزلیات خواجه حافظ است را به صورت کامل در ادامۀ این مقالت از نسخ فوق الذکر؛ منعکس نموده و به اشعار مفعول به استقبال یا فاعل در اقتفای حافظ و جلال نیز اشارت خواهیم کرد. 

تصویر بخشی از شمسۀ نسخه خلاصه الاشعار من نتایج الافکار کتابخانه آستان قدس رضوی که در سمت چپ نام هر سه جلال معاصر در قرن هشتم هجری را فهرست کرده است

 

برای مطالعه متن کامل مقاله فایل پی دی اف آن را از لینک ذیل دانلود یا به سایت رومه اطلاعات در لینک های مندرج در صدر این بخش مراجعه بفرمایید

 دانلود فایل متن کامل مقاله در فرمت پی دی اف

****

پاسخ به نقد ناقد بی فتوت

به نام دادار پاک

پاسخ به مطلب آقای فرزاد ضیایی حبیب آبادی در نقد مقاله بنده در رومۀ پنج شنبه مورخ 30 امرداد سنه 1399

 

یاد دارم روزی را که از جفای ابنای زمان در موسم خزان به باران و بادِ آبان در عارض گورستانِ کاشان نگاه می کردم؛ روی سنگی خواندم؛ (( قبرکوه است اینجا، آنچه را می بینی؛ قلب کوهستان است که ز قعر معدن؛ ضربت از تیغ فنای حسد آدمیان خورد و بِمُرد.

روزگاری درغرب، شرق اندوه به من هم تابید، خسروِ قصۀ عشق؛ در مغاک سیه هاون دهر، شرم از کوبیدن آن مظلمۀ خون سیاووش نکرد. فوران گِل حسرت از خاک، قتل یک عاشق افسرده به دست تیشه، خون فرهاد که نُزهتگه شیرین و شقایق را ساخت.

 شهر من کاشان نیست. من ز خود؛ گم شده ام در این خاک. گور سهرابم من یا مزار کوهم؟.

 در قفای من تو؛ نرم و آهسته قدم ها برگیر

 ساربانا هُش دار

 آدمی را حتی؛ رفعت سنگ و جَبل نیز پُر از سوز و حسد می دارد.

 پستی ار پیشه کنی و بلندای فصاحت ز قلم؛ روی اوراق در این شهر پر از رشک هویدا نکنی، وصف خورشید به شبپرّه اعمی و بخیلان نرسد.

 چینی نازک تنهایی هم؛ تا ابد بی تَرَک و بیدل و عاریِ ز هر درد شود.

ساربانا هشدار قبر کوه است اینجا.

در بخش وادی ادبیات مورخ سی اَمرداد گذشته در ذیل بخش دوّم مقالت این حقیر با عنوان حافظ و جلال طبیب در قرن هشتم هجری فردی به نام جناب آقای فرزاد ضیایی حبیب آبادی در کمال تعجب دست فضل خویش را از آستین بلاغت بیرون کشیدند و با چاپ مطلب غیر منصفانه ای با عنوان (( کشف دوباره جلال طبیب؟!)) شرافت و اصالت پژوهشی قلم این نگارندۀ کمترین را که چندی است مفتخر به نشر مقالات متعدد در رومۀ شریف اطلاعات هستم را نفی و انکار کردند و به وجهی بی رحمانه با منتسب کردن این ساربان بیدل قافلۀ عمر به ارتکاب ((گناهی نا بخشودنی)) او را در کلامی آمیخته با روح خشم و غضب در بیدادگاه یک قضاوت مغرضانه به بهره برداری مخفیانه از نتایج کار دیگران؛ که معنایش همان سرقت ادبی است متهم کردند.

بر این پایه در پاسخ به ایشان مطالبی را ذیلاً معروض داشته و  قضاوت نهایی در این خصوص را به یکایک مخاطبان ارجمند محوّل می نمایم:

الف-منتقد معظّم مذکور با تعجیل بسیار؛ پس از چاپ بخش اول مقاله در مورخه نوزدهم اَمرداد سنۀ جاری؛ فارغ از بذل شکیبایی برای چاپ و ملاحظه بخش دوم آن، بدون درک جامع و کامل از نوشتۀ تحت نقد خویش؛ مبادرت به حمله بر افتاده ای  چون من کردند  که همانا کمتر از غبار قدم نخوت ایشان است. این در حالی است که اگر آیین نقد و نقّادی علمی را ؛ نیک آموخته بودند هرگز تا خواندن کامل و جامع یک تولید علمی؛ گام به عرصه جولانگه سیمرغ نقد نمی گذاردند و زحمت ما نمی داشتند.

ب –منابع مورد بهرۀ بنده در این مقاله تماماً نسخ خطی کهن بود که به جز نسخه ارزشمند شماره 10399 کتابخانه آستان قدس در مشهد سایر منابع را با مشقت بسیار از کتابخانه های خارجی هندوستان و انگلستان به دست آورده ام. بر این اساس صرف نظر از غزلیات و اشعار بسیار مهمی که از ارتباط آنها با غزلیات خواجه حافظ کاشف به عمل آمد؛ مهمترین نوآوری تحقیق بنده ذکر سال وفات جلال طبیب شیراز ی ( 773 قمری) از تذکره بسیار مهم ((شاه جهانی)) است که نسخۀ خطی آن در هیچ کتابخانه ای در ایران شناسانده نشده و هنوز در کشور ما به چاپ نرسیده است. بر این مبنا اطمینان دارم که تاکنون هیچ محقّقی در کتب و مقالات موجود سال وفات موثقی از این شاعر را ارائه نکرده است. تصویر برگی از نسخۀ خطی تذکرۀ مذکور که مربوط به شرح  احوال مولانا جلال طبیب است ذیلاً منعکس می گردد.

پ- در بخش اول مقاله بنده؛ تصویر نسخه خطی اخذ شده از کتابخانۀ بودلیان آکسفورد با کیفیت خوب و خوانا و ذکر دقیق مشخصات نسخه در رومه به چاپ رسیده است که  بی شک؛ منتقد گرانمایۀ ما را یارای خوانش دستخط کهن این عکس که در بردارندۀ غزلی از جلال طبیب به مطلع ((ای صورت مطبوعت در غایت زیبایی/از بس که لطیفی تو در وصف نمی آیی)) است نبوده. این غزل همچنانکه قبلاً مذکور افتاد؛  فاعل در اقتفا یا مفعول در استقبال غزل مشهور خواجه حافظ به مطلع ((ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی)) می باشد که چون نیک بنگری چاپ تصویر واضح نسخۀ بودلیان آکسفورد در رومه؛ دلالتی انکار ناپذیر بر اصالت سرچشمۀ اشعار آن دارد.

ت- با امعان نظر در مطلب ایشان از مطمح نظر مبارک اصحاب علم و ادب پوشیده نخواهد ماند که منتقد محترم باز هم در اسلوب غیر علمی خویش؛ رعایت اصول و قوانین نقد آکادمیک را نکرده اند هرگز به صورت جزئی و موردی بیان نفرموده اند که کدام بخش از مقالت بنده؛ عاریتی مخفی از تحقیقات و دسترنج سایر پژوهشگران است و با یک کلّی گویی بی پایه و اساس سعی در کسب شهرتی ناصواب بر قلم خویش کرده اند.

ث- نگارنده این سطور در مقالت خود به نسخ خطی معتبر و مغفول با ذکر شماره و سنۀ استنساخ اشارتی صریح کرده است و ایمان راسخ دارد که بخشی از آن نسخ و اشعار منعکسه مانند نسخه آستان قدس بنا بر توضیحات مندرج در مقاله؛ منبعی موثق برای اشعار جلال طبیب است و تاکنون مورد معرفی و بهرۀ سایر نویسندگان و محققان ارجمند اشعار این شاعر واقع نشده است.

ج- منتقد گرامی که نگارندۀ این سطور را به ((کشف دوبارۀ جلال طبیب شیرازی؟!)) با درج علامت سوال و تعجّب در تیتر نوشتۀ خود مورد خطاب قرارداده اند و در کمال بی انصافی به وجهی نمایانده اند که بنده مدّعی کشف شاعری ناشناخته به نام جلال طبیب هستم؛ با تناقضی مستور در نوشتار خویش از قول بنده به درستی نوشته اند که (( جلال طبیب شاعری " نسبتاً گمنام " و مغفول در قرن هشتم هجری است)). ایشان که ادیبی حاذق و تیز بین هستند خوب می دانند که از افزودن قید ((نسبتاً)) به فعل "بودن" چه معنایی مستفاد می شود و معنای متقابل قید نسبتاً؛ ((مطلقاً)) است. بنابراین بنده هرگز مدعی کشف جلال طبیب مطابق با تیتر مقالۀ استاد معظّم نبوده و نیستم. از سوی دیگر برای شاعری که اربابان تذکره؛ وجود سه هزار بیت فصیح و بلیغ را در دیوان او گزارش کرده اند و مانند سایر بزرگان فرهنگ و ادب پارسی هنوز خیابان یا میدان یا مدرسه ای  به نامش ثبت نیامده است نمی توان وصف شهرت داد. بنابرین انتساب صفت ((مغفول)) به ادیبی از قرون دور گذشته که اندک اشعار به جا مانده از او پهلو به اشعار سایر نامداران معاصرش چون خواجو و سلمان و حافظ می زند و تأثیر و تأثر عمیق بین او و بزرگان قرن هشتم در ادبیات برما پوشیده نیست در منظر نظراولوالالباب؛ داعیه ای عجیب به شمار نمی آید.

چ- استاد محترم که وجود تصویر مبارکشان در صدر نوشتۀ ایشان دلالت بر داشتن عمری  بیشتر از دو  تا سه دهه از بنده حقیر دارد؛ فرزند نوازی کرده و فرموده اند کتاب دیوان جلال طبیب که ده سال قبل در سنۀ 1389 به همت دکتر نصرالله پورجوادی به زینت طبع آراسته گشته در بازار کتاب فراوان است و هنوز هم در قفسه های شهر کتاب به رؤیت ایشان می رسد. در پاسخ به ایشان معروض می دارم که اولاً داعیه بنده، درست عکس ادعای ایشان است و نه تنها در کتابفروشی های معتبر میدان انقلاب پایتخت این کتاب نایاب است بلکه در سایتهای  فروش اینترنتی کتاب فیزیکی یا الکترونیک نیز یافت نشده و یک جستجوی ساده در بازار کتاب و نت؛ گواه سخن اینجانب خواهد بود.

دوماً با جستجوی عبارت ((دیوان جلال طبیب)) در سامانۀ نهاد کتابخانه های عمومی وزارت ارشاد در کمال تعجّب به نتیجه ای غیر قابل باور از موجودی این کتاب در کتابخانه های سراسر کشور می رسیم که از منتقد محترم و سایر خوانندگان گرامی استدعای انجام این جستجوی ساده را دارم.

سوماً این بندۀ سراپا تقصیر در مقالت خویش با رعایت ادب و احتیاط؛ از آنجاییکه هنوز موفق به رؤیت کتاب نایاب آقای نصر الله پور جوادی نگردیده ام؛ به وجه غیر مستقیم با ارجاع دقیق به صفحۀ 129 فهرستواره کتابخانه مرحوم مینوی که توسط اساتید نامور نسخه شناسی ایران ایرج افشار و محمد تقی دانش پژوه تهیّه شده است؛ نسبت به نسخۀ اساس دیوان چاپی که در شناسنامۀ اینترنتی ناشر آن در وبگاه مربوطه؛ نسخه شماره 1428 کتابخانه خدیوی مصر ذکر شده است؛ به شرح مندرج درمقالۀ خویش؛ اظهار تردید کردم و عدم ذکر نام ((دیوان جلال طبیب)) درفهرستوارۀ مذکور را ضرورتی بر ملاحظه دقیق تصویر این منبع در کتابخانۀ مینوی دانستم. در عین حال بعنوان یک پژوهشگر حقیر با داشتن قریب 9 سال سابقه و افتخار تدریس در دانشگاه؛ بعنوان یک معلّم؛ الفبای روش تحقیق و نقد را از محضر اساتید گرانمایه و شهیر؛ نیک آموخته ام و لذا با رعایت دقیق اسلوب های یک تحقیق آکادمیک؛ هرگز به کتابی چاپی که نسخۀ اساس و منبع آن به هر دلیلی مورد تردید باشد تا زمان عدم مشاهدۀ منبع اصلی و اطمینان از اصالت آن، التفاتی نکرده و صحّت مطلب علمی خویش را بر حدس و گمان و احتمال یا عدم قطعیت، استوار نخواهم کرد.

ح- با یک جستجوی ساده از نام مبارک منتقد محترم در متورهای جستجو گر در می یابیم که ایشان غافل از آنکه ((قبول خاطر و  لطف سخن خدا داد است)) قلم ترش روی خویشتن را همواره به تاختن بر جان عشاق زبان و ادب پارسی مأمور کرده اند و در مقالات فراوان بر پژوهشگران مظلوم پارسی گوی؛ تیغ تیز نقد غیر منصفانه را فرود آورده اند.

در پایان هرچند می توانم باز هم دعاوی لغو ایشان را بیش از این در ورطۀ ابطال آورده و توهین و تهمت ناروای وی را پاسخگو باشم اما از جهت رعایت حقوق رومه شریف اطلاعات از میزان حق قانونی خویش در پاسخ به ایشان نکرده و به ذکر چند  بیت قصیده ای غرّا از مولانا ناصر بخارایی علیه رحمه بسنده می نمایم:

 

دانۀ گندم کزو آدم برون شد از بهشت

دانۀ گوهر شود حقّا که در وی ننگرم

 

صافی ام چون آینه باریک بینم چون خرد

رخ به هر صورت نمایم ره به هر معنی برم

 

راز پنهانم نمی داند به جز دانای راز

صورت حالم نمی بیند مگر صورت گرم

 

شهسوار مُلک فقرم وز زبان شمشیر من

پادشاه وقت خویشم وز معانی لشکرم

 

زر اگر پاک است بادا خاک خاری بر سرش

من به روی زرد خود مستغنی از وجه زرم

آفتاب آسمان رقاص گردد ذره وار

در هوای من اگر بیند درون انورم

 

قدرت عقل و قبول عشق بر حالم گواست

غم ندارم گرچه منکر می شود هر منکرم

 

مدّعی کز پرتو خورشید من شد کور وش

کز جهان روشن  شود از من ندارد باورم

 

گفت ناصر این قصیده از زبان کبریا

ور نه در راه تواضع از غباری کمترم

 

حقیر سعید کافی انارکی- ساربان


وبگاه شخصی سعید کافی انارکی - ساربان

 

       حافظ و یک عشق زمینی رازآلود

 

چاپ شده در رومه اطلاعات مورخ  یازدهم اردیبهشت ماه جلالی سال 1399

****

بخش دوم چاپ شده در  پنجشنبه مورخ هجدم اردیبهشت ماه جلالی 1399

عاقبت کارفرو بسته خدا بگشاید

در فتحی به من از روی صفا بگشاید

 

بیش از این غم مخور ای دل که زلطفش روزی

گره از کار فرو بستۀ ما بگشاید

 

التجا بر در مخلوق نشاید بردن

که دردولت و اقبال خدا بگشاید

 

دردم از حد شد و جز لطف خدا نیست دوا

بو که آن درد هم از پیش دوا بگشاید

 

تو گشا بار خدایا در فتحی بر من

که اگر تو نگشائی ز کجا بگشاید

 

در شب محنت هجران و پریشانی حال

صبر باید دل بیچاره که تا بگشاید

 

ای جهان پای به بند ستمت چرخ ببست

هم دعا کن که به تأثیر دعا بگشاید

(شاهزاده جهان ملک خاتون فرزند شاه مسعود اینجو)

 

خصایص بارز و برجستۀ شمس الدین محمّد حافظ شیرازی؛ تنها به آزادگی، حکمت، شهامت و خشمی عریان از ابنای نادان و ریاکاران زمان محدود نمی شود. او در فراز و نشیب هایی پر آشوب و لبریز از خطر؛ عشقی راستین و پر تپش را در هوای سینه دارد و در نگاه عمیق شاعرانه اش؛ همواره سروی گل اندام را وصف می کند. در شعر او با ظرافتی کم نظیر از نبردی باستانی میان اضداد خیر و شر و هجر و وصل در خلوت دلها سخن رفته و در رجای واثق شاعر به طلوع آفتاب روشن عمر؛ باغ جانها سبز و سرخ گل نهفته در سینۀ انسان به بر می آید. حافظ تو را به گشودن گره از کار فرو بستۀ جهان نوید می دهد و پس از قرن ها که از رحلتش می گذرد؛ هنوز هم در اثر نیروی پاک عشقی اسرار آمیز با معشوقه ای راستین؛ ای بسا که درهای بسته به مفتاح دعا برعاشقان این دیر خراب آباد می گشاید.

به صفای دل رندان صبوحی زدگان

بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند

در این میانه؛ دولت بیدار و رمزعشق را می توان در یکایک اوراق روشن دیوان شب چراغش دید. با این کتاب، روزهجران و شب فرقت یار بر تو آخر می شود، پریشانی شبهای دراز و غم دل همه در سایه گیسوی نگار به پایان می آید و تو گر چه در نظر یار خاکسار شدی؛رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند.

خزانۀ غیب در روزگار وصل همیشه گشاده، طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق و گلهای پر کرشمۀ بنفشه، سخنگویانی خندان هستند که نشانی خوش از تاب خود در طرّۀ یار می دهند. حافظ امّا دل در گروی وصالی جاودان تا ابدیّت دارد و هنوز در عنفوان بهار زندگانی است که اضطرابی به درای تمام هستی در جان اوست و چون چشم نرگس تا صبح قیامت از افتادن زلف معشوق به دست دگران و تقدیر شقایق؛ نگران به نظر می آید.

 

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود

سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

 

چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد

تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود

 

جهان ملک خاتون امّا شاعره ای توانا، عاشق پیشه و اهل شیراز است که رد پای مهر سوزان و پر رمز و رازش را می توان در جای جای کتاب کلیّات اشعار مغفولش و همچنین دیوان خواجه حافظ مشاهده کرد. چون در آثار ایشان نیک بنگری؛ گویی که روح اسرار آمیز عشق در تار و پود کلام این هر دو شاعر رسوخ کرده و سفینۀ برخی غزل های بلند و بی بدیل حافظ را بر اقیانوس پر تلاطم شعر جهان به سوی ساحل جاودانگی کشانده است.

جهان ملک فرماید:

تا مدار فلک و دور زمان خواهد بود
دل من طالب وصل تو به جان خواهد بود

 

دیده تا بر قد آن سرو روان نگشایم

خونم از دیدۀ غمدیده روان خواهد بود

 

گرچه دیدی ز فلک جور فراوان ای دل

دل قوی دار که خیر تو در آن خواهد بود

 

دل گمگشته ما را که نشان خواهد داد؟

تا به حُسنش به جهان نام و نشان خواهد بود

 

تا روان باشد و جانم به لب آید ز غمش

خاطرم مایل آن سرو روان خواهد بود

 

تو قدم رنجه کن ای جان جهان بر سر من

که نثار قدمت جان جهان خواهد بود

 

جهت دانلود متن کامل مقاله  و ضما ئم

????اینجا کلیک کنید

 

????لینک بخش اول مقاله در رومه اطلاعات

 

????پی دی اف بخش اول مقاله در رومه

 

????بخش دوم در رومه مورخ هجدهم اردیبهشت ماه جلالی سال 1399


وبگاه شخصی سعید کافی انارکی - ساربان

 در جهان برای من لذتی عمیق تر از مشاهدۀ یک نسخه کهن خطی نیست. گویی پس از قرن ها که از رحلت شاعر، کاتب، نقاش، تذهیب گر، صحاف و مالکین متعدد و نامدار آنها می گذرد همچنان پیام روح ایشان و جریان انرژی پاک وجود آنها را می توان لابه لای اوراق نسخه به چشم جان دید و پی به بی وفایی دهر و بازی روزگار پی برد.
با این وصف تنها می توانم بگویم که کتابهای کهن و نامه های بر جای مانده از گاه باستان مرا در یک مستی عمیق فلسفی وصف ناپذیر فرو می برد و خستگی ها و پریشانی های روزمرۀ اجتناب ناپذیر را که برآمده از جدال های عبث و خودخواهانۀ ابنای زمان ما است را با نیروی حکمت  اسرار آمیز نهفته در اوراق کهنه کتب از جان خسته ام می زدایند.
دعاوی متعدد موکلانم در دادگاه، حرص و آز و طمع به ثروت و شهوت در تمدن جهان سرمایه داری، دغدغه های هر بام و شام از اوضاع نابسامان جهان و شیوع ویروس کرونا و هر فکر و خیال مادی و جسمی و ی و اجتماعی و اقتصادی؛ ناگاه از ذهن آدمی محو می شوند و دایماً اشعاری نظیر این غزل ملک الشعرا در ذهن تو اگر کمی تیز بین باشی مرور خواهد شد:

دعوی چه کنی داعیه‌داران همه رفتند

شو بار سفر بند که یاران همه رفتند

آن گرد شتابنده که در دامن صحراست

گوید  چه نشینی که سواران همه رفتند

داغ است دل لاله و نیلی است برِ سرو

کز باغ جهان لاله‌عذاران همه رفتند

گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست

کز کاخ هنر نادره‌کاران همه رفتند

افسوس که افسانه‌سرایان همه خفتند

اندوه که اندوه‌گساران همه رفتند

فریاد که گنجینه‌طرازان معانی

گنجینه نهادند به ماران، همه رفتند

یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران

تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند

خون بار، بهار از مژه در فرقت احباب

کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند


وبگاه شخصی سعید کافی انارکی - ساربان

 
با سلام به اطلاع مخاطبین محترم می رسانم که نسخ اهم و درجه اولی که در کار تصحیح حافظ در اختیار این حقیر می باشند به شرح ذیل است. چنانچه شما نیز نسخه ای خطی از دیوان حافظ را در کتابخانه ای می شناسید که تاریخ ترقیمه آن قبل از نیمه دوم قرن نهم هجری یعنی پیش از سنه 850 هجری قمری است، اطلاع رسانی از مشخصات و محل نگهداری آن به بنده؛ مزید امتنان و تشکر و خدمتی به فرهنگ پارسی و غنای بیشتر دیوان حافظ  در آینده خواهد بود.
در صورت معرفی چنین نسخه ای از سوی شما ودسترسی مصحح به آن؛ این منبع به نام  شخص شما در جامع ترین و موثق ترین تصحیح دیوان حافظ مورد بهره قرار خواهد گرفت و ماندگار خواهد شد :
 
نسخه کتابخانه دربار سلطان احمد ایلکانی نوشته شده سنه 785 
 
نسخه  سنه 792 اعلی مرندی
 
سنه 800 آتابای
 
نسخه سنه  801 نورعثمانیه
 
نسخه سنه 802 مجموعه هند 
نسخه سنه 807 تاجیکستان
نسخه سنه 811 کو
 
نسخه سنه 813 مجموعه ل
 
نسخه سنه 814 ایاص
 
نسخه سنه 816 ایاص
 
نسخه  سنه 8 هند
 
نسخه سنه 820 م
 
نسخه سنه  821 میشیگان
 
نسخه سنه 822 اس
 
نسخه سنه 827  کمبریج
 
نسخه سنه 827 خلخالی
 
نسخه سنه 831 آپ
 
نسخه سنه 834 مج
 
نسخه سنه 839 بودلیان
 
و بیش از چهل نسخه دیگر از کتابخانه های سرتاسر جهان تا پایان قرن نهم هجری.
 
جهت مشاهده نمونه ای از غزلیات تصحیح شده با بهره از منابع فوق؛ روی لینک زیر کلیک بفرمایید
 

اینجا کلیک کنید 

سعید کافی انارکی- ساربان
 
 


813

801

827

گل در بر و می در کف و


وبگاه شخصی سعید کافی انارکی - ساربان

Welcome to Saeid.K.A.(Sareban) official website
Office Address: Number 205 of Ardakani adminestrative & commercial Tower-Emam Square-Shahroud-Iran

Telefax: 0098-23-32281066

Mobiles: 00989123731902

****************************

شاهرود میدان امام برج اردکانی طبقه پنجم  واحد 205 دفتر وکالت سعید کافی انارکی


موبایل :

0912-373-1902

0930-373-1902

تلفکس:

023

32281066

-----------------

                                                                  پست الکترونیک - Email

Saeidka@outlook.com
 

قبول دعاوی در امور کیفری،حقوقی،خانوادگی، ثبتی و ملکی، حقوقی بین المللی و غیره در داخل و خارج از کشور

مشاوره تلفنی رایگان از ساعت عصر الی 21 در ایّام کاری توسط کارشناسان حقوقی مستقر در دفتر به هم میهنان گرامی ارائه می گردد.

همچنین بدین وسیله به اطلاع هموطنان محترم تحت پوشش کمیته امداد و سازمان بهزیستی می رساند که کلیه امور حقوقی و قضایی این عزیزان در دار الوکاله این حقیر با کمال مسرت به صورت کاملاً رایگان انجام خواهد شد.

My academic Careers - Mes Carrières académiques

- لینک دسترسی به تألیفات سعید کافی انارکی- اینجا کلیک کنید ????

سعید کافی انارکی در دانشگاه - اینجا کلیک کنید ????

مصاحبه با ایرنا  در

دانشگاه پیامنور شاهرود ????

تهیه چاپ دوم کتاب در آمدی بر جامعه شناسی حقوق بین الملل از انتشارات خرسندی ????

برای تهیه کتاب فوق در  کشور افغانستان اینجا کلیک بفرمایید ????

مقالات من در رومه اطلاعات ????

????مقالات من در دایره المعارف ????

1- ????

2- ????

3- ????

4- ????

5- ????


وبگاه شخصی سعید کافی انارکی - ساربان

 

در آمدی بر جامعه شناسی اقتصاد سرمایه داری و لیبرالیزم اقتصادی از منظر

اقتصاد داخلی و بین المللی

سعید کافی انارکی - وکیل دادگستری و مدرس دانشگاه

 

 

 اهمیّت اقتصاد در مطالعات و پژوهشهای جامعه شناختی تا بدانجا است که می توان آن را بعنوان مهم ترین متغیّر مستقل در کلیّۀ مناسبات اجتماعی و رکن اساسی جمیع فروع جامعه مانند، ت، ایدئولوژی، اخلاقیات و غیره به شمار آورد.

 اخبار فراوانی که در این ایّام به اقتضای فشارهای اجتماعی و مطالبه افکار عمومی از فساد مالی و اقتصادی و دستگیری برخی از مسؤولین و مدیران ارشد سازمان ها و ارگانهای دولتی و خصوصی کشور به دست ما می رسد و به پشتوانه رویکرد تازۀ دستگاه قضایی در مبارزه با فساد؛ امروز از دامنه های عمیق آن در اجزای گوناگون قوای سه گانه کاشف بعمل آمده؛ پرداختن به یک بررسی علمی و تحلیلی جامعه شناختی که مبتنی بر یک آسیب شناسی اجتماعی (Social Pathology) باشد را ضرورت بخشیده که در ادامۀ این نوشتار مورد توجّه خواهد بود. مقدمتاً لازم به ذکر است که نگارندۀ این سطور فارغ از هرگونه گرایش ی و ایدئولوژیک با رعایت اصل بنیادین ((بی طرفی)) تا حد ممکن از ورود پیش داوری ها و ارزشهای ذهنی خویش به حوزه بحث علمی اجتناب و  اصول عینّیت گرایی (Objectivity) را در دستور کار خود قرار داده است.

با این دیباچه موجز؛ آغاز بحث ما در این است که جامعه شناسان بزرگ و بنیانگذاران رهیافت های علمی جامعه شناسی، موافق با منطق و عقل سلیم انسانی اثبات کرده اند که در بستر یک اقتصاد سالم و عاری از فساد، جامعه ای سالم و پویا استوار خواهد شد. بعبارت دیگر؛ بر یک زیر بنای خراب، سست و عاری از سلامت، هرگز رو بنایی مستحکم و قابل اعتماد ساخته نخواهد شد. امّا ترسیم طرح و ساختمان بسیار پیچیدۀ جامعه در مختصات و نموداری که اساس آن بر اقتصاد است؛ نیازمند نگارش دهها فصل، بخش و گفتار علمی است و در این مقال امکان بسط آن وجود ندارد. امّا با امعان نظر در چند مثال ساده می توان به اهمیّت وافر و زیر بنایی اقتصاد؛ بر کیفیّت روبنا و سرنوشت جوامع انسانی پی برد و دانست که بدون سامان یافتن بحر اقتصاد، سفینۀ جامعه در تلاطم طوفان و خروش غرایز انکار ناپذیری چون حرص و آز انسانی هرگز به ساحل سعادت، آرامش و رفاه جمعی نایل نخواهد شد1.

                        

نتایج و ثمرات پر مدعاترین دموکراسی های کاپیتالستیک غربی؛ گواه بر آن است که ((لیبرالیزم اقتصادی)) بسان یک عامل بیماری زا؛ نه تنها ارگانیزم جوامع سرمایه داری را معیوب کرده است بلکه رفته رفته فضایل و ارزش های ((اخلاقی- انسانی)) را به نفع سود و منفعت صاحبان قدرت و ثروت کمرنگ و ضد ارزشهای مادی و فرهنگی مبتنی بر رقابت را که عاری از هرگونه تعاون و نوع دوستی است؛ جایگزین فضایل و ارزش های راستین انسانی کرده است.

 در این جوامع؛ ضد ارزشهای مذکور به وجهی شتابنده در کُنه شخصیّت انسان و اجزای جوامع بشری رسوخ کرده اند و فضایل کلاسیک و غیر مادی انسانی؛ نظیر خود شناسی، کمال طلبی، قناعت، سخاوت، برادری، برابری، تعاون و طبیعت دوستی را کمرنگ و به جای آن ضد ارزشهای مادی نظیر؛ ثروت پرستی، اشرافی گرایی (Luxurism)، برند خواهی(Brand)، سلبریتیزم (Celebritism)، خود پرستی (Egoeism)، لذت جویی و روابط جنسی بی هنجار مانند همجنسگرایی، روابط جنسی گروهی و غیره را رفته رفته از طریق قدرت رسانه ای خود در سطوح و طبقات مختلف جامع تحت استیلای هجمۀ فرهنگی سرمایه داری و به طور خاص میان جوانان؛ نهادینه می کنند. بعبارت دیگر در نظام سرمایه داری، ضد ارزش های فوق سبب تقویت شدید عطش برای تمتع و بهره هرچه بیشتر افراد از لذات مادی شده و بدین واسطه؛ رقابتهای اقتصادی را در کلیۀ سطوح خرد و کلان جامعه تشدید می کند. در این اتمسفر شدیداً بیماری زا که برخاسته از مقتضای ذات نظام اقتصاد آزاد است؛ به صورت مستقیم و غیر مستقیم هر روز به انسان در نهادهای مهمی چون خانواده، مدرسه و رسانه تلقین داده می شود که یگانه راه رستگاری و سعادت به دست آوردن ثروت و رسیدن به ثروت طبقات اشرافی جامعه است و داشتن هرگونه کرامت و فضیلت اجتماعی؛ بدون داشتن ثروت بی معنا است. بر این پایه؛ رویکرد فوق در نهایت موجبات افزایش فاحش مصرف گرایی و صعود خط نمودار سود بنگاههای اقتصادی و انباشت هرچه بیشتر سرمایه برای صاحبان ثروت را فراهم می آورد، جامعه را به شدت طبقاتی می کند و مردم را در یک شبه جنگ مستور رقابتی یا یک تنازع کاپیتالستیک؛ برای بقا و رقابت بر سر تصاحب منابع بیشتر درگیر می نماید.


توضیح ساز و کار ایجاد ثروت و کیفیّت توزیع آن در اقتصاد سرمایه داری از حوصله این مقالت خارج است و فیلسوفان و اقتصاد دانان به تفصیل در باب آن سخن گفته اند. اما آنچه را که در این مقام اشارتش ضرورت دارد آن است که تاکنون نه تنها وعده های واهی طرفداران و اندیشه پردازان لیبرالیزم اقتصادی هرگز محقق نشده، بلکه تاریخ به مرحلۀ پایان کارزار و جنگ تمدّن ها نرسیده و ثابت شده است که بهشت لبریز از نعمت و فراوانی کاپیتالیزم که همگان در آن فرصت های برابر در بهره از مواهب را داشته باشند؛ چیزی بیش از یک ادعای کاملاً غیر علمی، تحقق ناپذیر و کذب نیست.

مردم در جوامع سرمایه داری؛ نیروی کار خود را به بهایی اندک می فروشند تا صاحبان قدرت و ثروت بر جاه و جلال خویش بی افزایند. ضد ارزشهای فوق؛ فرصت تأمل در کار جهان را از آدمیان سلب کرده و آنان را به حالی وا می دارد که عمری بکوشند تا در راه تأمین نیازهای اساسی خود مانند مسکن، بهداشت و درمان و غیره، توفیقی نسبی به دست آورند.

این ضد ارزشهای نهادینه شده؛ کسب دانش و معرفت یا آموختن فنون را به انگیزه ای برای به دست آوردن پول بدل می کنند و بر خلاف روزگاران گذشته که علم؛ اسباب کمال، جهان بینی و خود شناسی آدمی بود و ابواب و اطراف گوناگون عالم را در مطمح نظر دانشمند فتح و گشایش می بخشید و مرد دانشمند را به علّامه ای جامع الطراف و فرزانه مبدّل می کرد (Multi disciplinary educations )، امروزه کاملاً تک بُعدی (Unidisciplinary) و تجاری شده و غالباً فرد عالم؛ تنها و تنها در حوزه دانش خود صاحبنظر و با سایر معارف انسانی و تاریخی بیگانه است و بعنوان مثال تنها ممکن است در کنار دانش مهندسی ساختمان، اندک تخصصی نیز در شناخت بازیکنان مشهور فلان تیم ورزشی یا تعداد جوایز اسکار فلان فیلمساز هالیودی داشته باشد.

برای مطالعه متن کامل مقاله فایل پی  دی اف آن را از لینک ذیل دانلود بفرمایید:

 

 

PDF File


وبگاه شخصی سعید کافی انارکی - ساربان

با درود و احترام

مقاله اخیر این حقیر با عنوان فوق الذکر که در مورخه نوزدهم اَمرداد سال جای در بخش روابط بین الملل رومه شریف اطلاعات به زینت طبع آراسته گردید در ادامه مطلب؛ منعکس می گردد
لینک مقاله در رومه اطلاعات

????رومه اطلاعات 

غایت علوم و معارف بشری در عرصه بیکران عالم وجود، همانا یافتن و کشف مفتاحی است بر خزاین مکتوم در سرای هستی و برانداختن پرده از سیمای پر رمز و راز طبیعتی غریب و هزار چهره. امروزه گسترش روز افزون دامنه علم و تکامل آن در جنبه ها و ابعاد مختلف معرفتی،  ظاهری پویا و مدرن را برای تمدن گذار گرای ما به ارمغان آورده است و فارغ از نواقص فاحش مدنیّت و محدودیّت های فراوان و غیر قابل انکار موجود در اجتماعات انسانی؛ دورنمای فردا و غایت و عاقبت دهر در چشم مردم خوشبین و امیدوار چیزی جز خیر محض و نایل شدن تدریجی انسان به کمالی مطلوب در (( یک آرمان شهر سعادت جمعی)) نخواهد بود.

در روزگار معاصر جامعه شناسان ایده آلیست بیان می دارند که؛ علوم اجتماعی به موازات سایر دانش ها با سرعتی شگرف در مسیر تعالی به پیش می تازد و  با تجاربی غنی و  مخزنی عظیم از داده هایی تاریخی که قدمتی به درای تاریخ تمدّن دارند، در زمره داعیه داران هدایت بشریّت در مسیر شکافتن سقف فلک و تغییر  وضع موجود (Status quo) و در انداختن طرحی نو در سازمان جوامع انسانی هستند.

اما از سویی دیگر واقع گرایان استدلال می کنند که کاربست و اجرای اصول علوم اجتماعی و انسانی در جهان ت زدۀ معاصر با منافع صاحبان قدرت و سرمایۀ جهان غرب در تناقض است و ایشان هرگز اجازت نخواهند داد که دانشگاهها و اندیشکده های آکادمیک؛ دیدگاهها و نتایج پژوهشهای علمی خود را که با مصالح بنیادین ایشان در تضاد است  از صفحه کاغذ و تئوری به عرصه عمل و اجرای مادی نزدیک نمایند. بعنوان مثال؛ علوم انسانی و شاخه های مهم آن چون اقتصاد، حقوق و جامعه شناسی به سهولت استدلال و اثبات می کنند که در سیاره زمین برای زدودن دایمی فقر و محرومیّت؛ امکانات و مواهب طبیعی کافی وجود دارد و از از طریق ایجاد سازکارهای اجتماعی مبتنی بر نوع دوستی، تعاون و همبستگی می توان بر گرسنگی، فقر و بی عدالتی در توزیع ثروت ها برای همیشه غلبه کرد. با این حال شبه تمدّن بشری، پس از گذار از هزاران سالی که با فقر و گرسنگی دست در گریبان است  با وجود توانایی مسلم مادی به دلیل ناتوانایی معنوی هنوز نتوانسته است بر آن غالب آید.

 در اینجا حاجت به ذکر نیست  که خوشبینی و نگاه پر امید ایدآل گرایان در هنگامه ی نمایان شدن کج کارکردهای تأسیسات و نهادهای اجتماعی در به قهقرا رفتن چرخه ی ایّام؛ رفته رفته به یأسی عمیق و اضطرابی  در خاطر بدل می گردد.  چون نیک در کتاب تاریخ انسان بنگری؛ در خواهی یافت که از اعصار دورگذشته تا به امروز، سنگ سراچۀ دل های عدالت خواهان راسخ همواره به الماس آب دیده سُفته می شود و در نبردی باستانی که بین حق و باطل در جریان است برف عمر ما در آفتاب تموز زمان به رودبار شوره زار زمین  می پیوندد.

قریب به بیست سال از آغاز هزاره سوم می گذرد. پس از پایان آخرین قرن هزارۀ دوم؛ با پشت سر گذاردن تجربیات تلخ و هولناکی چون دو نبرد جهانی خانمانسوز، جنگ سرد و هزاران منازعه داخلی و بین المللی که با ریشه های استعماری، عقیدتی و ی؛ موجبات مرگ و بی خانمانی میلیونها انسان بی گناه را فراهم آوردند، از بانگ باطل طبل نظام سرمایه داری و شیپور غریب و گنگ  کننده لیبرالیزم غربی؛ بشریّت در توهم  پوچ و لغو پایان تاریخ و حرکت شتابنده و مستقیم تمدن به سوی مدینۀ فاضله بود که از صدای مهیب فرو ریختن برج های دوگانۀ نیویورک و انفجار بمبهای عظیم ایالات متحده در خاورمیانه به ناگاه  از خواب غفلت برخاست و دریافت که تاریخ همچنان در مسیر تنازع به پیش می تازد و بذر صلح جاویدان هرگز در باغ  زمستان؛ سبز نخواهد شد.

  در طول این مدت وقایع نامبارکی چون واقعۀ یازدهم سپتامبر، جنگ افغانستان و عراق، پیدایش داعش، جنگ های داخلی سوریه و یمن؛ ات و تصرفات قاصبانۀ روزمرۀ اسرائیل به اراضی فلسطین و جولان، قوت یافتن مجدد ناسیونالیزم ها و راست گرایی های افراطی در برابر تفکرات و نهادهای همگرا طلبی مانند اتحادیۀ اروپا که نمونه بارز آن اراده اکثریت مردم انگلستان بر جدایی آنها از نهاد پیشرو و متمدن هبستگی خواه اروپا  و انتخاب فردی نابهنجار و پر حاشیه مانند آقای بوریس جانسون به نخست وزیری بریتانیا که برای سرعت بخشیدن به روند تخریب پایه های اتحاد و همبستگی بریتانیا و سایر دول اروپایی در شرایطی که او دارای سوابق عجبیی چون رسوایی جنسی و تمایل به ناهنجار گری در کارنامه زندگانی خویش است و از جهت تشابه در رویکردهای رفتاری اش به رییس جمهور آمریکا؛ به ترامپ ثانی مشهور شده است. در عین حال کمی قبل تر انتخاب رییس جمهوری ناگرانمایه در دموکراسی پر مدعای آمریکایی و تفوق اندیشه محافظه کاران نو و تند رو بر کاخ سفید، فسادهای مالی گسترده که در بین سران کشورهای جهان و از کرۀ جنوبی و اسرائیل گرفته تا چین و ماچین و هندوستان، عدم توزیع عادلانه ثروت ها و منابع طبیعی زمین بین مردمان جهان، فقر، فساد، تبعیض و فحشا و امکان خریدن میلیونها برده  جنسی به صورت موقت در روسپی خانه های غالب جوامع توسعه یافته یا ناپیشرفتۀ عالم، توزیع گسترده مواد مخدر سنتی و صنعتی در جوامع و عدم موفقیّت دولتها در برچیدن این سودای  مرگ از بازار مکارۀ دنیا و هزاران هزار معضل و مشکل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در سرتاسر گیتی؛ جملگی دلالت بر تفوق و پیروزی ارزش های کاذب نظام کاپیتالیزم بر اخلاق و مدنیّت مبتنی بر تعاون و نوع دوستی دارد.

اگر بسان جامعه شناسان مکتب ساخت – کارکرد گرا، جوامع انسانی را به مثابه یک ارگانیزم اجتماعی زنده با ارکان و اجزای اصلی و فرعی در نظر آوریم؛ می توان تمامی معضلات برشمرده شدۀ فوق را به غدد اجتماعیی سرطانی(Social Cancer) و ظهور بیماری های مهلک در ساختمان و نظام  بسیار پیچیده و ارگانیک جوامع انسانی معاصر تشبیه کرد.

با امعان نظر در تجربیات دو دهۀ گذشته در سطح جامعه جهانی؛ امروز جایی برای انکار شکست نظریه ((پایان تاریخ )) و عدم توفیق و بی لیاقتی لیبرالیزم ی - اقتصادی در هدایت قافله فرهنگ و تمدن به سوی تعالی  باقی نمانده است. مافیای قدرت و ثروت در مرکز سرمایه داری جهانی چنان نفوذ کرده اند که با تسلط بر رسانه ها ی ارتباط جمعی و اتّکا به قدرت پول؛ کارخانۀ دموکراسی پر مدعای غربی را دچار نتایج و ثمراث عجیبی چون دونالد ترامپ،برگزیت و بوریس جانسون کرده اند و صدها رجل و نسأ ی برجسته و صاحب تجربه را در رقابت با قدرت صاحبان سرمایه ناکام و خانه نشین نموده اند.

بر این پایه امروز بر ما پوشیده نیست که پایان جنگ سرد؛ آغاز حرکت مستقیم و بی مانع انسان لیبرال به  سوی بهشت کاپیتالیستیک نبود و دست آوردهای ناشی از گسترش و توسعه تمدّن انسان؛ هرگز از نتایج مکتب لیبرالیزم ی و اقتصادی نبوده است. با خروج بریتانیا از نهاد تمدن ساز اتحادیه اروپایی و انتخاب ترامپ ثانی (بوریس جانسون) بعنوان نخست وزیر این کشور در سرزمینی که خود را خاستگاه لیبرالیزم دانسته و به فیلسوفانی ساده دل چون جان لاک می بالد؛ داعیۀ لیبرالیست های غرب مبنی بر ((قطعیّت)) در توسعه پیشرو و مستقیم تمدّن  به سمت تعالی غایی را بدون هیچ تردیدی باطل می نماید. فی الجمله موارد بیشماری از این دست؛ادلۀ محکم ما در کشف اصل ((عدم قطعیّت مطلق)) در  استمرار تغییرات اجتماعی پیشرو (Progressive social changes) و اثبات چرخش مع یا همان امکان حرکت قهقرایی جامعه به سوی تجارب و رویکردهای بدوی می باشد (Regressive changes) و  پرداختن و اشارت به آنها از اهمیّت علمی فراوانی برخوردار است.

در پژوهش های جامعه شناسی که مرتبط با تحلیل ساختار جامعۀ بین المللی هستند؛ رهیافت های تاریخی و تغییرات و نوسانات ((ساخت –کارکردی)) در جوامعی که به مثابه سیستم های اجتماعی پیچیده با برهم کنش و واکنش های بیشمار ما بین اجزا رفته رفته با یکدیگر متحد شده و با پیدایش ارگان ها و ارکان اصلی و فرعی در طول زمان، پیچیدگی های ارگانیک اجتماعی را توسعه بخشیده اند مورد بررسی قرار گرفته است و حدوث تکاملی یک جامعه ی جهانی که دارای قواعد نظام بخش جهانشمول است از نظر علمی تشریح گردیده است. 1

امّا در مقال جاری این قلم  بر آن است تا  صرف نظر از مباحث غامض انسان شناختی تکاملی - تاریخی با تکیه بر اصول ((رویکرد ساخت- کارکردی)) ظهور ترامپ در آمریکا و وقایع اخیر ی انگلستان را با امعان نظر در کُنه ارگانیزم اجتماعی مستور در بطن جوامع لیبرال توضیح علمی دهد و آسیب شناسی (Social Pathology) آن را در مطمح نظر خوانندگان گرامی به ایجاز مطرح نماید.

در طول تاریخ تمدّن، همواره صاحبدلان فرزانه و مردان آزاده در آثار فلسفی یا ادبی خویش به نابسامانی زمان حال، دلسردی از فردا و حسرتی عمیق بر ادوار ماضی نگاه کرده اند و با اشاراتی پر سوز از چرخه ایّام شکوه های خود را در اوراق درخشان کتاب تاریخ ثبت نموده اند. افلاطون حکیم در ((هفتمین نامه)) که منسوب به او است به مریدانش چنین می گوید:

((ای یاران هرچه بیشتر  روش مردان ی و چگونگی قوانین و  رسوم روز  را در نظر آوردم و هرچه پیرتر شدم تشخیص طرز تشکیل مدینه فاضله را دشوارتر  یافتم. قانون و اخلاق با سرعتی سرسام آور رو به فساد می رود و من که همواره آرزومند یافتن مجال در اداره امور جامعه بودم از دیدن این وضع آشفته متحیر  و مبهوت مانده ام. هرچند آنی از اندیشه بهبود اوضاع و اصلاح قوانین اساسی غافل نشدم ولی در نهایت دریافتم که نظامات معیوب و  قوانین به آسانی اصلاح پذیر نیستند و  اکنون تنها امید من به استقرار عدل در هیأت اجتماعات و نفس انسانی است.)) .

با امعان نظر در سیر تکوینی حرکت تاریخ به سمت تکامل بر ماپوشیده نمی ماند که این روند نه تنها از یک نظم منقطیِ پیش بینی پذیر و دارای سرعت یکسان در پیشروی برخوردار نمی باشد بلکه عوامل، شرایط و متغیر های پیدا وپنهان بی شماری در طول زمان آنرا متأثر ساخته و گاه موجبات توقف توسعه مدنیّت و حتی عقبگرد قافله ی کمال بشریّت را فراهم آورده ا ند. کمرنگ شدن ایده ها و مکاتب عدالت خواه و معتقد به اصالت جامعه در  مقابل مسالک بی اخلاق، ناهمگرا و بی شفقت غرب که داعیه اصالت فرد را دارند، ظهورداعش و ارتکاب جنایاتی غیر قابل باور و ددمنشانه توسط آن، سلوک انعطاف ناپذیر و مجرمانه ی اسراییل نسبت به ن، کودکان و مردمان رنج دیده فلسطین در بزرگترین زندان جهان،شهر غزه و رخدادهای مأیوس کننده ی بیشمار در اقصی نقاط این کره ی خاکی، به تحقیق؛ دلایل ما در اثبات ناکامی تفکر غالب لیبرالیزم و سیستم جهانی مبتنی بر کاپیتالیزم در شتاب مستقیم و بی مانع به سوی تکامل نهایی می باشد.

با کمی اغماض می توان قوانین حرکت در فیزیک کلاسیک و ریاضیات را به حرکت قطار تاریخ تمدن تعمیم داد و توجّه آن دسته از دانشمندان علوم اجتماعی را که طرفدار ضرورت مداخله علومی ناب نظیر ریاضی در شرح تئوری سیستم پیچیده اجتماعی هستند را به خویش جلب کرد2.

با مثالی ساده می توان چنین گفت که "نزدیک ترین فاصله بین نقاط A وB  خط مستقیمی است که بین این دو نقطه ترسیم می شود و مطابق با قوانین نیوتن "حرکت، به طور طبیعی در خط مستقیم امتداد خواهد داشت مگر اینکه متحرک با مانع یا نیرویی برخود کند و از سیر مستقیم و شتاب نخستین خویش باز ماند (a=f/m).  لذا متحرکی که تحت تأثیر  یک نیروی خارجی نباشد؛ در سبیل راست با سرعت و شتابی ثابت تا بی نهایت به پیش می تازد". حال اگر مسیر کمال تاریخ را به شکل خطی مستقیم از نقطه ی ((توحش مطلق)) تا نقطه ((تمدن ناب)) شناسایی و تعریف کنیم، برآیند نیروهای اجتماعی سلبی و ایجابی بیشماری را بر این سیستم گذارخواه و تعالی طلب مشاهده خواهیم کرد که با انگیزه ها،مطامع و توان اثر گذاری متفاوت، آن را از مسیر حرکت مستقیم منحرف می کنند و این حرکت را در پیچیدگی های عمیق اجتماعی؛ گاه به بیراهه و گاه به بازگشت مع و قهقرایی وادار می نمایند. بر این اساس؛ عدم قطعیّت و "بی ثباتی در شتاب" در این ره بعنوان اصول علمی از نظر جامعه شناس تیز  بین مستور نخواهد ماند.

 ترسیم و توجیه این حرکت در مختصات زمانی گذشته و شرح پروسه تکامل(Evolution) سیستم اجتماعی تمدّن ها با عطف نظر به منابع و داده های تاریخی کار چندان دشواری نیست و با اطمینان و قاطعیّت می توان ((کمال گرایی و تعالی طلبی انسان))، نیروهای معارض با این فرآیند و تأثیر و تأثر دیالکتیک این قوا را برهم از دوران باستان تا به امروز کشف و اثبات کرد و راه پر فراز و نشیب بشر در طول تاریخ را در مختصات مکانی و زمانی به نیکی ترسیم نمود.

 امّا کشیدن نقشه ی راه در خصوص فردا به هیچ روی؛ کاری ساده و سهل نیست و همواره عوامل بیرونی و درونی پیدا و پنهان بیشماری،ارگانیزم اجتماعی ما را دستخوش اثرات شدید و خفیف خویش می نمایند. در چنین احوالی؛ پیش بینی، شناسایی، کشف و  شناخت جامع این عوامل و محاسبۀ تعداد و شدت نیروها و همچنین آثار برهم کنش و واکنشهای بین آنها به هیچ وجهی بر ما مقدور نخواهد بود  و لاجرم؛ علوم نابی چون ریاضیات در زمان حاضر بجز کمک به تحلیل داده های آماری و قیاس و استقرأ، قادر به ارائه ی خدمات دیگری به جامعه شناسی علمی نمی باشند.

در این رهگذر؛ شرایط جهان امروز با نگاه بر سبیل دنیای دیروز؛ پیش بینی فردا را بر اندیشمندان اثبات گرا (Positivists) دشوار و غامض کرده است. تجربه تلخ شکست جامعه ملل (League of Nations) و بروز دو جنگ بزرگ جهانی در قرن گذشته و غیره به بدبینی ها و حتی احتمال توقف سازمان ملل متحد کنونی و ناکامی حقوق بین الملل عمومی دامن می زند و در عرصه ی اندیشه، کسی نمی داند که فرجام تاریخ بعداز وقوع جنگ با سلاح های هسته ای و نابودی تمدن چه خواهد بود؟. 

امروزه وقایع انزجار برانگیز  بی شماری در اقصی نقاط گیتی رخ می دهند که جملگی آنها دلالت بر خودخواهی و خودپرستی شدید فردی و جمعی (Egoism) در انسان دارند . دگر عضوهای پیکرۀ اجتماعی بنی آدم  در برابر کارخانه ی محنت آفرین نادانی و خود گرایی انسان، مغفول یا مرعوب هستند و در هر گوشه و کنجی از این سیاره، اهریمن بی آزرم غرب در کمال خرسندی همچنان در سر تا سر گیتی به سوداگری جنون و مرگ می پردازد.

جمعیّت زمین روز به روز بی هیچ تناسب و قاعده ای افزایش می یابد و مطابق آمارها و اطلاعات موثق سازمان ملل هر روز بر ناتوانی و عجز محیط زیست در کشیدن بار طاقت فرسای بشر افزوده می شود. در بازارهای آزاد ملی و بین المللی، سود جویی و رقابت تنها مقولات با اهمیّت و مورد التفات بازرگانان و صاحبان ثروت است و سرمایه داری با ایجاد ارزشهای کاذب تقویت کننده مصرف گرایی مانند؛ فشنیزم، برندیزم و تبلیغ زندگی به اسلوب لاکچری تنها به سود جویی و استثمار ملتها می اندیشد. در رقابت برای سود جویی بیشتر و تنازع برای افزایش ثروت ؛ هیچ نیرویی را نمی توان یافت که قادر به مهار و کنترل هیولای خشن و ویرانگر سرمایه داری لیبرال مسلک غرب باشد. در دنیای  معاصر هر ساله درآمد حاصل از فروش مواد مخدر بیش از درآمد حاصل از فروش کلّ نفت جهان است و نظامات حقوقی داخلی و بین المللی بعد از چندین دهه مبارزه قاطع هنوز نتوانسته اند اسباب ریشه کن شدن همیشگی این بلای خانمانسوز را فراهم آورند. امروزه در جهانی بسر می بریم که تنها 62 نفر از کلان اغنیای مشهورش، صاحب ثروتی به اندازه ی کلّ دارایی 000/000/600/3  نفر مردمان محروم و فقیر (یعنی بیش از نیمی از جمعیت فعلی جهان) می باشند و  بی عدالتی، تبعیض، فقر ،محرومیت و اختلاف فاحش موجود در بین طبقات، روند توسعه ی تفکرات فضیلت محور و همبستگی های اجتماعی را به طور جدّی به چالش کشیده است3 . بنابراین بی هیچ تردید در رویکرد غالب لبیرالیزم ی- اقتصادی غرب، بی اخلاقی ی و عدم التفات به منافع مشترک بشری؛ یک ضرورت بقأ و اصلی بنیادین در نبرد اصالت های موهوم و شدیداً متعارض افراد در دوران نامیمون تفوّق ((مکتب اصالت فرد)) به شمار می آید.

منافع ملّی مغایر دولت ها و رقابت قدرت های جهانی بر سر منابع ثروت؛ روند کمال تمدن را دچار سرگردانی و حرکت در بیراهه ی زمان کرده است و مصداق بارز این امر؛ ضربه سخت وارده از سوی بریتانیا به پیکره و سیستم همبستگی نهادی اتحادیه اوپا می باشد و پوشیده نخواهد بود که  حتی می توان خروج انگلستان از اتحادیه اروپا6 را برخلاف مصالح عالیه ی بشریت و فلسفه صلح جاویدان بین المللی تلقی کرد.  امروزه برخی از صاحبنظران و اندیشمندان علوم ی، قویاً معتقدند که مقولاتی نظیر بریتیکس(Brexit)، ترامپیسم (Trumpism)4 و گرایش غالب دولت ها و احزاب حاکم به عوامگرایی هایی(Populism) که با توسل به آن مبانی قدرت خویش را تحکیم می کنند می تواند خطر اعلان بیدار باش مجدد به تفکّرات و تمایلات نژادپرستانۀ افراطی و تکرار آنچه که در سال 1933موجب روی کار آمدن حزب نازی و هیتلر در آلمان گردید باشند5.

از دیگر سوی؛ در واکنش به گرمایش زمین، آسیب های جبران ناپذیر وارده به زیست بوم و آثار منفی و پر خطر آن برای نسل های آینده؛ حقوق بین الملل عمومی، حرکتی بسیار کُند و نسبتاً غیر نافذ را در ایجاد اام و تکلیف برای دول در این خصوص در پیش گرفته  و  وجدان عمومی جامعه جهانی در مطمح نظر رییس جمهور آمریکا به اندازه ای بی ارزش و فاقد اعتبار است که این تاجر بی فضل در نهایت وقاحت و خونسردی از پاره کردن توافق زیست محیطی پاریس  و بی اعتباری اسناد بیست و دومین کنفرانس تغییرات آب و هوایی سازمان ملل در مراکش به دلیل مغایرت مفاد آنها با منافع ملی و مصالح صاحبان ثروت در کشورش سخن به میان آورد و در چند نقض عهد فاحش بین المللی و بی سابقه نه تنها از پیمان زیست محیطی پاریس که  از توافق 1+5 موسوم به برجام نیز که داستان و عوارضش برخوانندگان این سطور پوشیده نیست، خارج شد .

توصیف جامع احوال غم انگیز ایّام معاصر و اراده ی بی فتوّت امپراطوری ثروت که سواران بی کرامتش با مرکب بیداد بر قلوب پریشان آزادگان عالم می تازند در مجال این دیباچه  نمی گنجد و اشارت مختصر فوق تنها چند برگی ازدفتر قطور ((آسیب شناسی اجتماعی)) انسان در گسترۀ یک جامعۀ جهانی است.


وبگاه شخصی سعید کافی انارکی - ساربان

هرچند شکایت من از شورای محترم نگهبان از جهت مصوبه خلاف قانون اساسی این نهاد علیرغم تقاضای رسیدگی فوری و  صدور دستور موقت تاکنون منتج به رسیدگی نگردیده اما حقوقدانان همواره سربازان و مدافعان یک جامعۀ مدنی و اصل حاکمیّت قانون در یک جامعه هستند. علیرغم تمام اختلاف نظر ها و انتقادات شدیدی که به ریاست محترم جمهور وارد است اما اقدام اخیر ایشان بعنوان یک حقوقدان در عدم تنفیذ مصوبه شورای نگهبان و صدور دستور به وزارت کشور در جهت عمل به قوانین نافذ جاریه؛ بسیار قابل تقدیر و رویه ای شایسته در دفاع از اصل حاکمیّت قانون است.

هرچند از نظر آقایان در مصوبۀ عجیب شورای نگهبان ؛ این حقیر در 38 سالگی تا دو سال آینده هنوز در زمره رجال به شمار نمی آیم اما گویا صدای اعتراض من به گوش یکی از اساتید ملتزم به اصول بنیادین علم حقوق در شورای نگهبان رسید و مشارالیه احتمال تأیید صلاحیت فردی با شرایط مرا نامحتمل ندانستند (برای مشاهد ????

اینجا کلیک کنید) . هرچند که من هرگز اسیر توهم و مبتلا به مالیخولیا نیستم و نیک از فرجام و نتیجه ثبت نام خویش در انتخابات پیش در روی مطلع هستم اما تنها و تنها بعنوان یک حقوقدان حقیر؛ به رسالت خویش در چهارچوب دفاع از اصل حاکمیت قانون عمل کرده و ثبت نام در این انتخابات را بعنوان فرصتی برای نهادینه شدن و تمرین مردم سالاری و تقویت جمهوریت در این سرزمین تلقی می نمایم.

سعدی علیه الرحمه

 به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

سعید کافی انارکی- ساربان

حقیر سعید کافی انارکی


وبگاه شخصی سعید کافی انارکی - ساربان

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین جستجو ها